ORIGINAL_ARTICLE
مقایسۀ دو نوع تراکم کشت گونه آتریپلکس کانیسنس (Atriplex canescens) برای ترسیب کربن در مراتع نودهک قزوین
بهمنظور بررسی توان گیاه آتریپلکس برای ترسیب کربن، از گونه آتریپلکس کانیسنس (Atriplex canescens) در ایستگاه مرتع نودهک در استان قزوین استفاده شد. این گونه گیاهی در طرح آماری کرت خرد شده در قالب بلوکهای کاملاً تصادفی کاشته شد. تیمارهای اصلی فاصله کاشت بوته (تراکم) در دو سطح 2×2 متر و 4×4 متر و هر تیمار اصلی شامل تیمارهای فرعی بلندی (ارتفاع) هرس در چهار سطح (تیمار بدون هرس یا شاهد، هرس کامل یا کف بر، هرس از ارتفاع 20 سانتیمتر و هرس از ارتفاع 40 سانتیمتر) است. مقدار کربن در زیتودة (بیوماس) هوایی و زیرزمینی به تفکیک تیمارهای اصلی و فرعی محاسبه شد. نتایج نشان داد که میانگین کربن زیتوده هوایی و زیرزمینی در واحد سطح در تیمار اصلی تراکم 2×2 متر بیش از تراکم 4×4 متر بود و بین آنها اختلاف معنیدار وجود دارد. در تراکم 2×2 متر، کربن زیتوده کل با مقدار 2370 کیلوگرم بر هکتار در حدود دو برابر مقدار کربن زیتوده کل در تراکم 4×4 متر است. تیمارهای بدون هرس (شاهد) و هرس از ارتفاع 40 سانتیمتر با قرار گرفتن در یک سطح، نسبت به سایر تیمارهای ارتفاع هرس از وضعیت بهتری برخوردار هستند. از نظر مقدار ترسیب کربن کل، بین تیمارهای اصلی تراکم و همچنین تیمارهای فرعی ارتفاع هرس، اختلاف معنیداری وجود ندارد و میانگین ترسیب کربن کل در تراکم 2×2 متر، 16/59 تن در هکتار و در تراکم 4×4 متر، 81/59 تن در هکتار است. با توجه به نتایج به دست آمده از این پژوهش که در قالب طرح آتریپلکسکاری، بررسی فاصله کاشت و ارتفاع هرس انجام شد، در منطقة مورد بررسی برای کاشت گونه آتریپلکس کانیسنس، فاصله کاشت 2×2 متر نسبت به فاصله کاشت 4×4 متر مؤثرتر است. میتوان چنین برداشت کرد که مدیریت صحیح در اراضی مرتعی، افزایش ذخیره کربن زیتوده تا 3/1512 کیلوگرم در هکتار را در پی خواهد داشت و موجب افزایش ترسیب کربن تا میزان 6/59626 کیلوگرم در هکتار میشود.
https://www.jdmal.ir/article_17043_9a97257c238d4605d234285fa5f32b93.pdf
2014-03-21
1
10
10.22034/jdmal.2014.17043
گازهای گلخانهای
ترسیب کربن
زیتوده
Atriplex canescens
نودهک
حسین
آذرنیوند
hazar@ut.ac.ir
1
استاد دانشکدة منابع طبیعی دانشگاه تهران
AUTHOR
حسن
مداحی عارفی
2
عضو هیأت علمی موسسه تحقیقات جنگل ها و مراتع
AUTHOR
جمال
آریان
3
کارشناسی ارشد مرتعداری دانشگاه تهران
AUTHOR
آذین
زارعی
4
دانشجوی دکتری مرتعداری دانشگاه شهرکرد
LEAD_AUTHOR
ORIGINAL_ARTICLE
بررسی تغییرات مکانی و زمانی سطح آب زیرزمینی در دشت گرمسار
مدیریت منابع آب بهویژه آبهای زیرزمینی، در مناطق خشک و نیمهخشک اهمیت زیادی دارد. در چند دهة اخیر به دلیل عوامل طبیعی و انسانی، افت سطح آب زیرزمینی در بیشتر مناطق کشور گزارش شده است .با توجه به اهمیت موضوع روند تغییرات سطح آب زیرزمینی دشت گرمسار در سالهای1390-1381 به کمک بهترین روش تخمینگر زمینآماری مورد بررسی قرارگرفت. در آغاز دادههای سطح آب زیرزمینی دشت گرمسار (شامل 45 حلقه چاه مشاهدهای) جمعآوری شد و کیفیت و صحت آماری و اطمینان از نرمال بودن آنها مورد آزمون قرار گرفت. از بین روشهای مختلف درون یابی (بر پایة معیار RMSE) همانند کریجینگ ((kriging و عکس فاصله (IDW)با توانهای یک تا سه، بهترین روش میانیابی تعیین و نقشههای موردنظر در نرمافزار ArcGIS9.3 ترسیم شد. نتایج بدست آمده نشان داد که روش کریجینگ بهترین روش پهنهبندی سطح آب زیرزمینی در آغاز و پایان دورة مورد بررسی میباشد. همچنین نقشههای پهنهبندی مکانی سطح آب زیرزمینی در این دوره نشاندهندهی روند افت شدید سطح تراز آب زیرزمینی در شمال غرب منطقه است و هر چه به سمت جنوبشرق میرویم از مقدار افت سفره آب زیرزمینی کاسته میشود. در قسمتهای شمالشرقی و جنوبغربی منطقه نیز طی این دوره سطح آب بالا آمده است و افتی مشاهده نشد. علت آن قرار داشتن منطقه مورد بررسی روی مخروط افکنه و ویژگی آن است. همچنین نتایج نشان دهندة متوسط افت 5/3 متر سطح آب زیرزمینی در کل دشت طی 10 سال گذشته است، که علت اصلی آن کاهش بارندگی و پمپاژ بیش از حد آب زیرزمینی برای کشاورزی طی این دوره بوده است. بنابراین با بهرهگیری از مدیریت صحیح و استفاده از سیستمهای آبیاری تحت فشار، به کاهش مقدار افت در منطقه کمک خواهد کرد.
https://www.jdmal.ir/article_17058_4cefd7a944312bedb62d559022d40694.pdf
2014-03-21
11
20
10.22034/jdmal.2014.17058
تغییرات مکانی
سطح آب زیرزمینی
زمینآمار
کریجینگ
دشت گرمسار
بارندگی
علی
آذره
aliazareh@gmail.com
1
دانشجوی دکتری بیابان زدایی دانشکدة منابع طبیعی دانشگاه تهران
AUTHOR
الهام
رفیعی ساردوئی
2
دانشجوی دکتری آبخیزداری دانشکدة منابع طبیعی دانشگاه تهران
AUTHOR
علی اکبر
نظری سامانی
aknazari@ut.ac
3
دانشیار دانشکدة منابع طبیعی دانشگاه تهران
AUTHOR
ریحانه
مسعودی
4
دانشجوی دکتری بیابان زدایی دانشکدة منابع طبیعی دانشگاه تهران
AUTHOR
حسن
خسروی
hakhosravi@ut.ac.ir
5
استادیار دانشکدة منابع طبیعی دانشگاه تهران
LEAD_AUTHOR
ORIGINAL_ARTICLE
مرمت محیطی منظر باستانی تپه میل در منطقۀ بیابانی ورامین
منطقۀ باستانی ری در بخش مرکزی فلات ایران، جایگاه ارزشمندی از توالیهای تاریخ انسانی طبیعی در بستر بیابانی با منابع طبیعی ارزشمند است که مورد توجۀ متخصصان تاریخ، باستانشناس و گردشگران بومی و غیر بومی میباشد. محوطۀ تاریخی طبیعی آتشکدۀ ری یا تپه باستانی میل ورامین در 12 کیلومتری جنوب شرقی ری و بر فراز تپهای بلند در کنار روستای تاریخی قلعه نو یکی از محوطههای باستانی طبیعی مهم در این منطقه بیابانی است. در دشت ورامین و منطقه تپه میل که یک دشت آبرفتی – رسوبی است، با توجه به تخریب بستر محیطی بیابان از طریق فرسایش و افزایش شوری خاک و تغییر در ساختار زیست محیطی منطقه، مطالعات تخصصی لازم است تا مرمت محیط این منطقه بیابانی در کنار ارزشهای تاریخی آن صورت پذیرد. در پژوهش پیش رو، با استفاده از پردازش تخصصی دادههای ماهوارهای ETM و Quickbird از سطوح کلان تا خرد و در لایههای مطالعاتی متعدد، ساختار بوم شناختی (اکولوژیکی) و ویژگیهای منظرساز به همراه بستر تاریخ طبیعی منطقه بررسی شد. در پایان ویژگیهای ساختار طبیعی- باستانی و اجزای شاخص منظر معین و ارتباطها و تعاملهای بین آنها در قالب منظر فرهنگی مشخص شد. از نتایج اصلی این پژوهش تعیین حریم منظری و حریم حفاظتی تپه میل ورامین در راستای حفاظت از بستر طبیعی و ساختار تاریخی تپه میل ورامین میباشد که با در نظرگیری تعاملهای بین پویایی درون (ساختار بوم شناختی) و رخنمونهای برون (زیبایی شناسی) و با رویکرد حفاظت جامع محیطی تعیین شده است. در پایان نیز راهکارهای طراحی محیطی منظر باستانی تپه میل ورامین ارائه شده است.
https://www.jdmal.ir/article_17059_ade69c583fcc6d3bb26036b9a097399f.pdf
2014-03-21
21
36
10.22034/jdmal.2014.17059
ساختار بوم شناختی
منظر فرهنگی
حریم حفاظتی
زیبایی شناسی
ری
تپه باستانی میل ورامین
بهرنگ
بهرامی
1
استادیار دانشکدة محیط زیست دانشگاه تهران
LEAD_AUTHOR
فیروزه
آقا ابراهیمی سامانی
2
استادیار دانشکدة محیط زیست دانشگاه تهران
AUTHOR
هما
ایرانی بهبهانی
3
دانشیار دانشکدة محیط زیست دانشگاه تهران
AUTHOR
فاطمه
منیری
4
کارشناسی ارشد مهندسی طراحی محیط زیست دانشگاه تهران
AUTHOR
بهناز
زهتابیان
5
دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی طراحی محیط زیست دانشگاه تهران
AUTHOR
ORIGINAL_ARTICLE
ارزیابی کارایی پسآب تصفیه شدۀ شهری در احیاء مناطق بیابانی (بررسی موردی: تصفیهخانۀ فاضلاب شهر سبزوار)
یکی از راهحلهای منطقی توسعه منابع آب و تامین بخشی از آب مورد نیازِ کشور، استفاده از پسآب تصفیه شدۀ شهری است. در این مقاله سنجش کارآیی پسآب تصفیهخانه فاضلاب شهر سبزوار به مدت سه سال (91-88) و با هدف ارزیابی کیفی آب و درصد زندهمانی گونههای کشت شده مورد بررسی قرار گرفت. پسآب کارخانة مذکور از سال 1388 در پروژۀ احیا اراضی بیابانی منطقۀ دروکِ شهرستان سبزوار، مورد بهرهبرداری قرار میگیرد این پژوهش در قالب طرح بلوکهای کاملا تصادفی با سه تیمار (گونههای تاغ، آتریپلکس و قرهداغ) و 9 تکرار مورد بررسی قرار گرفت. برای بررسی کیفیت آب، نمونهبرداری از پسآب در دو نقطۀ خروجی از تصفیهخانه و ورودی به مخزن ذخیره آب در محلِ پروژۀ بیابانزدایی انجام و برای سنجش مواد آلوده کننده آزمایش شد. نتایج این قسمت از پژوهش نشان داد که به جز مقدار زیاد کلیفرم، محدودیتی برای استفاده از پسآب برای آبیاری وجود ندارد که مخلوط کردن آن با سیلابهای فصلی در مخزن ذخیره و سپس استفاده از آن برای آبیاری، این محدودیت نیز برطرف میشود. پسآب مورد بررسی از نظر طبقهبندی آب به روش ویل کاکس نیز دارای شوری زیاد با سدیم کم است (C3-S1)، و در طبقه آبهای متوسط و مناسب برای استفاده در کشاورزی و آبیاری، قرار میگیرد. برای ارزیابی هدف دوم، هر کدام از مناطق بوتهکاری شده در سالهای 1389، 1390 و 1391، به سه قسمت ابتدایی، میانی و انتهایی و هر قسمت به سه بخش ابتدا، میانه و انتها تقسیم شد (نه تکرار) و در هر قسمت نواری (ترانسکت) 120 متری در طول پشتهها (فاروها)، برای بررسی تراکم بوتهها، تعبیه شد. نتایج پژوهش نشان داد که به طور متوسط سالانه 67، 3/74 و 3/90 درصد بوتههای تاغ، آتریپلکس و بوتههای قرهداغ به ترتیب مستقر شدهاند. نتایج تجزیۀ واریانس دادههای به دست آمده از سه تیمار تأثیر پسآب بر استقرار تاغ، آتریپلکس و قرهداغ، از تفاوت معنیداری در سطح یک درصد، در هر کدام از سه سال مورد مطالعه، برخوردار است.
https://www.jdmal.ir/article_17060_cee612ea72186709974214e5fb39e9dc.pdf
2014-03-21
37
49
10.22034/jdmal.2014.17060
پسآب
منابع آب
بیابانزدایی
آتریپلکس
تاغ
قرهداغ
سبزوار
ابوالقاسم
دادرسی سبزوار
1
عضو هیأت علمی (مربی) مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی خراسان رضوی
LEAD_AUTHOR
محمد
خسروشاهی
2
دانشیار پژوهشی موسسه تحقیقات جنگل ها و مراتع کشور
AUTHOR
حسن
برآبادی
3
دانشجوی دکتری بیابان زدایی دانشگاه کاشان
AUTHOR
ORIGINAL_ARTICLE
ارزیابی وضعیت بالفعل بیابانزایی دشت یزد- اردکان براساس دو معیار آب و اقلیم
پدیدة بیابانزایی بهعنوان یکی از بارزترین فرایندهای تخریب منابع طبیعی در جهان مطرح شده است. طی چند دهة گذشته کوششهای جهانی زیادی برای مقابله و تعدیل این پدیده صورت گرفته است. از مهمترین این اقدامها میتوان به کنوانسیون مقابله با بیابانزایی و تعدیل اثرات خشکسالی از سوی سازمان ملل متحده اشاره کرد. در این پژوهش ارزیابی وضعیت بیابانزایی دشت یزد- اردکان با استفاده ازمدل بیابانزایی IMDPA انجام شد. طی این پژوهش با توجه به بررسی های انجام شده قبلی و همچنین نظر کارشناسی، دو معیار آب و اقلیم با چندین شاخص برای هرکدام انتخاب شد. برای معیار آب از شاخصهای تغییر سطح سفره و هدایت الکتریکی آب و برای معیار اقلیم از شاخصهای خشکی، خشکسالی و استمرار خشکسالی بهره گیری شد. در آغاز با تعیین میانگین هندسی شاخصها، شدت بیابانزایی کل محاسبه و ارزش کمی شاخصها و معیارها، نقشه شدت بیابانزایی در 5 طبقه: بسیار کم، کم، متوسط، شدید و بسیار شدید طبقهبندی شد. بر پایه نتایج برآورد شده از ارزش عددی معیارها و شاخصهای مورد مطالعه، شاخص افت آب زیرزمینی با ارزش عددی 84/3 بیشترین تاثیر و شاخص استمرار خشکسالی با ارزش عددی 53/0کمترین تاثیر را در بیابانزایی منطقه مورد مطالعه دارند و با توجه به تجزیه و تحلیل معیارها، معیار آب با ارزش عددی 44/3 بیشترین تأثیر را دارد و در طبقه شدید قرار میگیرد.
https://www.jdmal.ir/article_17061_8e3ca63a01e0ed1797fa5a21c8b27415.pdf
2014-03-21
51
60
10.22034/jdmal.2014.17061
بیابان زایی
IMDPA
دشت یزد- اردکان
آب
اقلیم
جواد
رفیع شریف آباد
1
دانشجوی دکتری بیابان زدایی دانشگاه هرمزگان
AUTHOR
غلامرضا
زهتابیان
ghzehtab@ut.ac.ir
2
استاد دانشکدة منابع طبیعی دانشگاه تهران
LEAD_AUTHOR
ORIGINAL_ARTICLE
پیشبینی تغییر کاربری اراضی و پوشش زمین با بهره گیری از دادههای ماهوارهای و مدل زنجیرهای مارکوف (بررسی موردی: حوضة دویرج، استان ایلام)
پوشش سطح زمین و کاربری آن به دلیلی فعالیتهای انسانی دستخوش تغییر و تحول زیادی میشود. شناسایی و کشف این تغییرات میتواند به مدیران و برنامهریزان کمککند تا نیروهای مؤثر در ایجاد این تغییرات را شناساییکرده و از آن در سطوح مختلف برنامهریزی استفاده کنند. بررسی مقدار تغیر و تخریب منابع در سالهای گذشته و امکانسنجی و پیشبینی این تغییرات در سالهای آینده میتواند در برنامهریزی و استفاده بهینه از منابع و کنترل و مهار تغییرات غیراصولی در آینده، نقش قابل توجهی داشته باشد. روشهای متنوعی برای پیشبینی تغییرات پوشش و کاربری اراضی وجود دارد که از جمله آنها میتوان به مدل زنجیرهای مارکوف اشاره کرد. در این پژوهش با بهره گیری از دادههای ماهواره لندست، سنجده (1364) TM و (1379 و 1386) ETM+ و اطلاعات جانبی و مدل زنجیرهای مارکوف، تغییرکاربری اراضی و پوشش زمین طی 22 سال در منطقه دویرج استان ایلام بررسی شده است. پس از انجام تصحیحات لازم بر روی تصاویر ماهوارهای و انجام بازدیدهای میدانی، طبقات مختلف کاربری اراضی تعریف و نمونههای آموزشی انتخاب و نتایج حاصل از ارزیابی دقت طبقهبندیها با بهره گیری از ضریب کاپا به دست آمده است. نتایج حاکی از کاهش وسعت پوشش جنگلی و مراتع متوسط حوضه (به ترتیب 9/2 و 07/17 درصد) و روند افزایشی کاربری مرتع فقیر، کشاورزی، اراضی مسکونی و اراضی بایر (به ترتیب 17/9، 96/2، 40/0 و 44/7 درصد) که بیانگر تخریب کلی در منطقه و جایگزینی کاربریهای ضعیفتر در منطقه است. در پایان با بهره گیری از مدل مارکوف وضعیت طبقههای کاربری اراضی 14 سال آینده (سال1400) مورد پیشبینی قرار گرفت. نتایج حاصل از ماتریس پیشبینی تغییرات بر مبنای نقشههای سالهای 1379 و1386 نشان داد که در فاصلة زمانی 1400-1386، احتمال میرود 62% جنگل، 38% مرتع متوسط، 64% مرتع فقیر، 72% کشاورزی، 69% اراضی مسکونی و 76% اراضی بایر بدون تغییر باقی بمانند، که مرتع متوسط دارای بالاترین پایداری و از طرف دیگر مرتع فقیر کمترین پایداری را خواهند داشت. نقشههای کاربری شبیهسازی شده توسط مدل مارکوف میتوانند به عنوان سیستم هشداریبرای پیامدها و تأثیرات آینده تغییرات کاربری به خدمت گرفته شود.
https://www.jdmal.ir/article_17062_8004bd8ab91d28c09aed85fe4a55062e.pdf
2014-03-21
61
76
10.22034/jdmal.2014.17062
زنجیرهی مارکوف
تغییرکاربری/ پوشش زمین
پیشبینی تغییرات
تصاویر لندست
دویرج
حسن
فتحی زاد
hasan.fathizad@gmail.com
1
دانشجوی دکتری بیابانزدایی، دانشگاه یزد
LEAD_AUTHOR
حاجی
کریمی
2
دانشیار گروه منابع طبیعی، دانشکدة کشاورزی، دانشگاه ایلام
AUTHOR
مهدی
تازه
3
استادیار گروه منابع طبیعی، دانشگاه اردکان
AUTHOR
محسن
توکلی
4
استادیار گروه منابع طبیعی، دانشکدة کشاورزی، دانشگاه ایلام
AUTHOR
ORIGINAL_ARTICLE
مقایسه و کاربرد دو شاخص بارش استاندارد شده و بارش- تبخیر و تعرق استاندارد شده برای ارزیابی وضعیت خشکسالی هواشناسی در استان تهران
تاثیرپذیری خشکسالی از شرایط گوناگون اقلیمی، مانعی برای تعریف روشن و جامعی از آن شده است. برای پایش خشکسالی شاخصهای گوناگونی در مقیاسهای متفاوت زمانی ماهانه و سالانه مورد استفاده قرار گرفته است. از محدودیتهای شاخصهای رایج همچون شاخص بارش استاندارد شده (SPI)[1] عدم در نظرگرفتن بیلان آب بر پایة مقدار تبخیر و تعرق میباشد. شاخص بارش- تبخیر و تعرق استاندارد شده (SPEI)[2] بر پایة بارش و تبخیر و تعرق پتانسیل، بیلان آب را برای محاسبة شاخص خشکسالی لحاظ میکند. هدف از این بررسی، بررسی شدت، مدت و فراوانی خشکسالیهای استان تهران و توزیع مکانی و زمانی آن به وسیلة دو شاخص SPI و SPEIبه منظور مقایسه و تعیین رابطه میان این دو شاخص برای مدیریت بهینه منابع آب است. به این منظور در این پژوهش آمار ماهانه بارش و میانگین درجه حرارت برای دوره آماری30 ساله (2008-1978) شامل 6 ایستگاه آبسنجی استان تهران، از سازمان تحقیقات منابع آب کشور برگرفته شد. پس از محاسبه شاخصها، مقایسه بر پایه مقدارهای شاخصها و ردههای خشکسالی انجام شد. نتایج نشان داد شاخص بارش استاندارد شده و شاخص بارش- تبخیر و تعرق استاندارد شده دارای همبستگی معنیدار بوده اما شاخص بارش تبخیر و تعرق استاندارد شده پاسخ سریعتری نسبت به خشکسالی داشته است. همچنین با افزایش مقیاس زمانی، تداوم خشکسالی افزایش مییابد. [1] Standardized Precipitation Index (SPI) [2] Standardized Precipitation Evapotranspiration Index (SPEI)
https://www.jdmal.ir/article_17073_6199b314b93419145e44224b3a421878.pdf
2014-03-21
77
90
10.22034/jdmal.2014.17073
شدت خشکسالی
شاخص بارش تبخیر و تعرق استاندارد شده
شاخص بارش استاندارد
استان تهران
کاظم
نصرتی
k_nosrati@sbu.ac.ir
1
استادیار، گروه جغرافیای طبیعی، دانشکدة علوم زمین، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایران
LEAD_AUTHOR
محسن
محسنی ساروی
2
استاد دانشکدة منابع طبیعی دانشگاه تهران
AUTHOR
رضا
شهبازی
3
دانشجوی دکتری دانشکده منابع طبیعی دانشگاه تهران
AUTHOR